1 « اشک زلیخا » غاری کم همتا در حاشیه تالاب گندمان الثلاثاء نوفمبر 09, 2010 3:20 am
Admin
Admin
تالاب گندمان از جمله تالاب های بین المللی وطن است که در دفتر بین المللی تحقیقات پرندگان آبزی «لندن – 1352» به ثبت رسیده است. این تالاب نام خود را از شهر تاریخی گندمان که در ضلع شمال شرقی آن واقع شده گرفته است. در قرن های گذشته گندمان یکی از شکارگاه های بهرام گور و منطقه ییلاقی خانواده های سلطنتی به شمار می رفته که برخی آثار به جا مانده از سکونت گاه های آن زمان در حاشیه و داخل تالاب به چشم می خورند. یکی از مهمترین این آثار که به روزگار باستان برمی گردد، غار اشک زلیخا است.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذا الرابط]
خانم شهناز بیگی مؤلف کتاب «بروجن نامی به بلندای تاریخ» در خصوص این غار کنکاش مطلوب و قابل تحسینی را انجام داده که نگارنده بر بنیاد آن، دست به انتشار این مطلب زده است.
غار اشک زلیخا یکی از کهن ترین غارهای منطقه است که در زبان محلی با نام «اشکفت زلیخا» در قسمت شرقی و پایاب تالاب گندمان واقع شده است. این غار احتمالا" پیش از تاریخ به عنوان سکونت گاهی موقت و یا دائم مورد استفاده قرار می گرفته و وجود استخوان های متعدد و ابزارآلات شکار در آن، حکایت از وجود تمدن ابتدایی هزاره های ششم و هفتم قبل از میلاد دارد.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذا الرابط]
از میان احتمال های واژه شناسی که در باره نام این غار وجود دارد فرضیه «مکان مقدس میترائیسم» قابل قبول تر به نظر می رسد، بدین مضمون که گندمان یکی از مراکز مهم پرستش آناهیتا و آئین میترائیسم بوده است و اسامی اماکن اطراف چون امامزاده مادر و دختر، تالاب چغاخور(تپه خورشید)، و یا کوه برآفتاب به اثبات این فرضیه کمک می کنند.
پیرمرد گندمانی به نام محمدعلی شایسته در باره این غار باستانی چنین می گوید:
« در ایام جوانی که دامدار بودیم و در نزدیکی غار چادر زده و سکونت داشتیم، صبح یکی از آن روزها بزی از گله ما جدا شد و به سمت غار فرار کرد و در ادامه تعقیب و گریز وارد غار شد. از آنجایی که ما هم علاقمند بودیم از داخل غار اطلاعاتی را کسب کنیم، با یکی از هم ولایتی ها مفداری روغن چراغ برداشته و با کمی توشه داخل غار شدیم.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذا الرابط]
در محل ورودی غار چند سوراخ بزرگ وجود دارد که هر کدام از آن ها بعد از چند قدمی مسدود شده و تنها از یکی از این ورودی ها می شود به حالت خمیده داخل غار شد. در ابتدای غار بوی متعفن و تندی مشام آدمی را پر می کند. چند قدمی که رفتیم غار به صورت دیواره ای سیاه در برابر مان جلوه کرد، مشعل ها را روشن کرده و به راه افتادیم و هرگاه که مشعل می خواست خاموش شود مقداری روغن چراغ در مخزن آن می ریختیم و به راه ادامه می دادیم و گاهی وقت ها به روزنه هایی که از بالای سرمان نور را وارد غار می کردند نگاه می کردیم.
مدت زیادی راه رفتیم و به نظر می رسید به طرف پائین حرکت می کنیم، در سر راه مان انواع و اقسام استخوان ها را مشاهده می کردیم که شامل استخوان های حیوانات و انسان و حتا جمجمه سر بودند. در طول مسیر قسمت هایی از غار کاملا" تاریک و سرد می شد و احساس سرما می کردیم و بعضی جاها هم هوا معتدل تر می شد.
وقتی متوجه نصفه شدن روغن چراغ همراه مان شدیم دیگر ادامه نداده و از همان راهی که رفته بودیم به عقب برگشتیم. در همان آخرین مکانی که ایستاده بودیم صدای آبشار به گوش مان می رسید. نمی دانستیم چند ساعت و چند کیلومتر راه رفته بودیم ولی وقتی به نزدیکی های ورودی غار رسیدیم و روغن چراغ هم تمام شده بود نزدیکی های غروب آفتاب بود و متوجه شدیم حدود 9 ساعت در داخل آن غار بودیم...»
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذا الرابط]
آثار ارزشمند دیگری نیز در اطراف تالاب گندمان دیده می شود که در آینده در خصوص این پتانسیل های اکوتوریسمی بیشتر خواهم نوشت.
تصاویری که ملاحظه کردید همین امروز که ترکش های گرد و غبار خارج از مرزها به بام ایران هم رسیده بود گرفته شده و راستش به غیر از اینکه فرزندانم ترسیده بودند که بیشتر وارد غار شویم خودم هم خیلی جرأت نکردم بیش از این ها به داخل غار بروم.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذا الرابط]
]